سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ
اوقات شرعی

این جماعت پخمه! این جماعت گستاخ! (چهارشنبه 85/9/22 ساعت 11:59 صبح)

 یاین جماعت پخمه

 این جماعت گستاخ

 

دانشگاه نقطه‌ی اساسی هر جامعه و کشوری است. اگر دانشگاه اصلاح بشود، آینده‌ی آن جامعه اصلاح خواهد شد. اگر دانشگاه فاسد بشود آینده‌ی آن جامعه فاسد است.(رهبر انقلاب)
٭٭٭
اول مهر 83....و من از پنجاه تومانی گذشتم.... دانشگاه (آن هم از نوع تهران)... تولیدعلم، عدالت‌خواهی، استکبارستیزی، آزاد اندیشی، آرمان‌خواهی، تمدن اسلامی، روشن‌فکری، جهان اسلام، جنبش دانشجویی و.... همه در ذهنم رژه می‌رود...  سرود دانشگاه را در برنامه افتتاحیه می‌گذارند...دانشگاه تهران..مهد علم و ایمان....صبح آزادگی دمید از تو ...
٭٭٭
و کسی گفت، چنین گفت : سفر سنگین است
باد با قافله دیری است که سرسنگین است"
سایه ها گزمه ی مرگ اند، زبان بربندید
بار –دزدان به کمین اند- سبک بربندید
٭٭٭
روحیه‌ی انقلابی دانشجویان در دانشگاه‌ نباید ضربه بخورد. آن عده‌ای که بی‌تفاوتند باید کاری بشود که به جهت‌گیری‌های انقلابی و نشاط انقلابی گرایش پیدا کنند، نه این که خدای نکرده به عکس بشود...(رهبر انقلاب)
٭٭٭
همه از خطر انحراف در دانشگاه، می‌گویند و خاطرات گذشته، بی‌دین شدن بچه‌ها و.... گروه‌های لیبرال و لمپن‌بازی‌‌های 7-8 سال گذشته، مارکسیست‌های اول انقلاب و خیانت‌شان، حضور تفکرات سکولار، انجمن‌های اسلامی که بعد از جنگ استحاله شدند و... درس‌ها هم دارد سنگین می‌شود... اما هنوز به دنبال چیزی هستم. خودم هم نمی‌دانم، گم‌شده‌ی من در دانشگاه چیست؟ دوباره کلمه‌ها را در ذهنم مرور می‌کنم. آرمان‌خواهی، تولید علم، عدالت، جنبش دانشجویی و ...
***
ناگهان بادیه از غرش شیران پر شد
دل این راه ز پافنگ دلیران پر شد
همه گفتند به تاکید: که آنک ماییم
پایمان هست – اگر هم نبود برپاییم
است اگر هست و اگر نیست علمدار هستیم
ما همه پرچم غیرت به سر دار هستیم
حنجری نیست مگر بهر رجز خواندن ما
نیست جز در گرو رفتن ما، ماندن ما
هر که در بند زمان است بماند بی ما
هر که پابسته ی خانه است بماند بی ما
***
همان هفته اول بچه‌های بسیج دانشکده یک نمایشگاه می‌گذارند. نمایشگاه شهدای دانشکده، از اول تا آخر نمایشگاه را با تمام ملحقات و کتاب‌ها را چند بار می‌خوانم... غلط‌های املائی‌اش را هم همه را با خودکار درست می‌کنم.... روی تک‌تک اسامی فکر می‌کنم... :«مهدی رجب‌بیگی دانشجوی ارشد پیوسته‌ی عمران، امام‌جماعت، شاگرد اول، مسئول‌کارهای صنفی، نویسنده‌نشریات دانشجویی، عضو دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و... »، مصطفی چمران :«شاگرد اول، از فعالان سیاسی، محبوب‌ترین دانشجوی دانشکده بنیان‌گزار انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا، جزو بنیان‌گزاران جنبش امل و حرکه المحرومین لبنان و...» شهید رضایی و...
***
طبل راندن زده شد قافله راهی شد و رفت
آخرین حرف سپه، برق نگاهی شد و رفت
رفت تا دشت پر از بانگ دلیران بشود
زوزه ی گرگ گم از نعره ی شیران بشود
رفت بر هجمه ی فرعون زمان، نیل شود
یورش ابرهه را  فوج ابابیل شود
***
خودم را جای یکایک اسامی می‌گذارم و شرایط را با شرایط فعلی خودم مقایسه می‌کنم. همین دانشگاه، همین دانشکده، (البته بعد از گذشت دو دهه و برای بعضی‌شان 4 -5 دهه!!!) همین درس‌‌ها... همین شرایط! دوباره کلیدواژه‌ها را از ذهنم می‌گذرانم.. آرمان، علم، عدالت، جنبش و...  تشکل‌ها را یک به یک رصد می‌کنم. از دو سه سال قبل از ورود به دانشگاه و زمانی که ناخواسته پایم به محیط دانشجویی وارد شد، این‌ها ذهنم را مشغول کرد. از مذهبی‌ها تا حزب‌اللهی‌ها و از طرفی هم از تجدیدنظرطلبان تا.... در تمام برنامه‌هایی هم که وقت می‌کردم یا می‌توانستم شرکت‌می کردم. از همایش‌ها تا تجمع‌ها و نشریه‌ها... کم‌کم یک سوال برایم پیش آمد... مثل این که فضا  یک قدری با آن کلیدواژه‌ها فرق دارد. یک قدرِ نه چندان کم...
***
خسته ای گفت که "زاریم، ز ما در گذرید
هفت سر عائله داریم، ز ما در گذرید"
پای از این جاده بدزدید که مه در پیش است
فتنه مادر فولادزره در پیش است
پای از این جاده بدزدید، سلامت این است
نشنیدید که گفتند سفر سنگین است؟"
***
دانشجو رسالتش در این است که دربرابر دردهای جامعه برای همیشه حساس بماند،فقر و محرومیت گودنشینان را دریابد .... وای به آن روزی که تحصیل‌کرده‌های جامعه تبدیل بشود بی‌درد شوند وای به حال جامعه ای که گروه ممتازش تبدیل بشود به گروه بی‌درد..(سید حسین بهشتی)
٭٭٭
39 کارتن خواب در سرمای شب‌های تهران جان می‌دهند. تهران محل رفت و آمد نمایندگان کشورهای دوست و برادر غربی(!؟) شده. فلسطین، چچن، یمن، عراق، افغانستان.... انرژی هسته‌ای هم که مسیر سازش ادامه دارد. روز به روز اخبار داخلی و خارجی را مرور می‌کنم مورد به مورد. آقا صحبت‌هایش را در مورد عدالت جدی کرده است. مناطق کپری هنوز در حاشیه‌ی تهران موجود است. حمله‌ به فلوجه رهبری می‌گوید مسلمانان باید این کفار حربی و مستکبران را سر جایش بنشاند ما... نگاهی به هم‌کلاسی‌هایم در دانشگاه می‌کنم وضعیت آن قدر خراب است که سرم را پاییین می‌اندازم.  پیش هرکسی که می‌روم اکثرا حال ندارند. می‌گویند این همه دعوا و درگیری قبلی به کجا رسیده؟ آقا ولمان کن. شما که هستی کافیه! دوباره کلیدواژه کلیدواژه‌ها را از ذهنم می‌گذرانم.. آرمان، علم، عدالت، جنبش و...
***
و چنان رعد شنیدم که دلیری غرید
نه دلیری، که از این بادیه شیری غرید
گفت؛ "فریاد رسی گر نَبُوَد ما هستیم
نه بترسید، کسی گر نَبُوَد، ما هستیم"
گفت؛"ماییم ز سر تا به شکم محو هدف
خنجری داریم بی تیغه و بی دسته به کف
نصف شب خفتن ما، پاس دهی­های شما
بعد از آن، پاس دهی­های شما، خفتن ما
الغرض ماییم بیدار دل و سرهشیار
خنجر از کف نگذاریم، مگر وقت فرار..."
***
16 آذر که می‌رسد بیلان کاری تشکل‌ها شروع می‌شود. الحمدلله همه هم داعیه این را دارند که یا بزرگ‌ترین تشکل کشوری هستند یا نماینده‌ی اصلی بدنه‌ی دانشجویی هستند. به میان دانشجوها که می‌روی فضای دیگری است. تشکل‌ها اکثرا کارکردشان تبدیل به حزب سیسای شده، در مواقع خاص تنها حاضرند شدیدا محکوم کنند. در بعد مبارزه با استکبار و نهضت جهانی هم شدیدا پرچم آمریکا را به آتش بکشند و البته مسئله‌ی سفارت. تکرار ناموفق و البته هماهنگ شده با برادران محترم نیروی انتظامی و بعدش هم که با هم عکس یادگاری بگیریم و حلالیت مشت و لگد و تخم و مرغ و کوکتلی که جلوی خبرنگاران به هم زده‌ایم.
 ***
و کسی گفت؛ " بخسپید، فَرَج در پیش است
کربلا را بگذارید که حج در پیش است"
گفت؛ " ایام برات است، مبادا بروید
وقت ذکر و صلوات است، مبادا بروید"
گفت؛ "جنگ و جدل از مرد دعا مپسندید
ریگ در نعل فروهشته ی ما مپسندید
سفره باید کرد... اما عَلَم رفتن را
روضه باید خواند تا آب بَرد دشمن را"
***
با هر کسی که صحبت ‌می کنیم. الحمدلله بهانه‌ها به راه است. بدتر از همه هم یا می‌گویند آدم اگر ساخته نشده باشد گمراه می‌شود و ما باید اول خودمان را کنترل کنیم بعد به میدان مبارزه بیاییم. اصلا آقا معنویت بود که کارهای قبلی را درست کرد. یک عده هم که منتظر بخش نامه ی صریح مقام عظمای ولایت هستند و اصلا این که آقا گفته است دانشجویان خودشان تحلیل و عمل کنند و بحث آرمان گرایی دانشجویان و مصلحت اندیشی جای طرح ندارد.
٭٭٭
سر مذاکره داشتیم نشریه می فروختیم، پیرمرد آمد و فریاد زد ای طلحه و زبیرهای زمانه! با هر کدام از بچه ها که صحبت می کنیم یا می گویند سازمان مجاهدین، یا خوارج یا ....حالم گرفته می شود، قرآن را باز می کنم و از خدا می خواهم چراغی به راهم باز کند. پاسخم را می گیرم. سوره توبه می آید: «کسانی که ایمان به خدا و روز قیامت دارند برای جهاد خود و جهاد مالی شان منتظر اجازه تو نمی مانند(44) همانا آن هایی به انتظار اجازه تو می نشینند که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و قلب های شان گرفتار شک  پایدار است پس آن ها در شکشان  پایدارند(45) چرا که اگر قصد خروج برای جهاد را داشتند تجهیزات گرد آورده و خود را آمامده می ساختند ولیکن خدا از برانگیخته شدن شان اکراه دارد پس به آن ها گفته شد با خانه نشین ها و قاعدان نشینید (46) ....
***
همه گفتیم از این رزم چه حاصل کردیم
خسته گشتیم علم قافله را گم کردیم
طبل عشرت، زده و خصم ندیدیم ای وای
و بریدیم و بریدیم و بریدیم ای وای
وای از چشم فرو بسته و گوش کرمان
با می و گندم و با پنبه بریدن سرمان
تن ما زخمی از دشنه ی آسودن هاست
مقصد ما نه در این بستر فرسودن هاست
***
رای ندادن به قانون صیانت از بیت المال، عدم لغو قانون پذیرش دانشجو پولی، مذاکره با آمریکا، قضیه کارتن خواب ها و کودکان خیابانی، لبنان، فلسطین،
یک بار دیگر کلیدواژه ها را در ذهنم مرور می کنم، آرمان، جنبش، عدالت، علم، دانشجو و....
***
الغرض در همه‌ی قافله یک مرد نبود
یا اگر هم بود، شایسته ناوَرد نبود
همه یخ‌های جهان را، همه را، سنجیدیم
مثل دل‌های فرومرده ما سرد نبود
رنج اگر هست، نه از جاده، که از ماندن‌هاست
ورنه سرباخته را زحمت سردرد نبود
***
یک به یک تشکل‌ها را می‌گردم. بسیج،  جامعه، انجمن، ، جنبش، تشکل های خرد دانشگاهی و .... کانون‌های فرهنگی و قرآن و عترت هم که دیگر هیچ.... یاد شعرهای مرحوم آقاسی می افتم:«علین کوفیان غیرت ندارند/که فرمان تو را گردن گذارند...» سر آخرهم همه را می‌بوسم و می‌گذارم کنار. یک شب یک جانباز به تلفنم زنگ می زند فلانی از قول من به دوستات بگو سر خلیلی چیزها پافشاری تان بیشتر از قشر محروم بود. اشک در چشم‌هایم حلقه می‌زند.
***
یادگار، آن عَلَم سوخته را گم کردیم
آخرین آتش افروخته را گم کردیم
درِ هفتاد رقم بتکده وا شد از نو
چارده کنگره طاق، بنا شد از نو
بس که خمیازه گِران گشت، وضو باطل شد
جاده هم از نفس خسته ما منزل شد
باز ماییم و قدم سای به سرگشتن‌ها
مثل پژواک، خجالت کش برگشتن‌ها
از در دانشکده‌ها که وارد می‌شوی خروار خروار نشریه ریخته است. ققنوس، خاک، دانشگاه و مردم، رستاخیز، هم‌کلاس، پیش‌رو به پیش، اشتراک، جمهوریت و .... جالب این‌جاست که اکثر گردانندگان این‌ها هم چند نفر بیش‌تر نیستند.  کل نشریه‌های مذهبی دانشگاه را می‌شمارم به تعداد انگشت دست نمی‌رسد.
روز 14 فروردین 7 صبح می آیم دانشگاه می روم چرخی وسط دانشگاه بزنم. گله به گله درند روی بچه‌ها کار می‌کنند چه چپی‌‌ها و چه لیبرال‌ها از صبح کله سحر شروع می‌کنند روی مخ بچه‌ها علی الخصوص خوابگاهی‌ها پیاده روی. بعد هم طرح رفاقت و.. که تازه بعضی‌هایش هم چندان اخلاقی نیست... کلی از بچه‌های هم دوره‌آی خودمان و خوابگاهی‌ها سر و وضع‌َان عوض شده است.... تا شب دانشگاه می‌مانم بچه‌ حزب‌اللهی‌های حاضر به تعداد انگشت دست نمی‌رسند، چه برسد به این‌که فعالیت می کنند...فردای چهاردهم، پسفردا، روزهای بعد و قبل هم تعریفی ندارد...
سر اردیبهشت دانشگاه شلوغ شد و یک عده چماق به دست واقعی(یک وقت هست طرف چوب برمی‌دارد اما یک وقت هست چماق دو تکه که مشخص است از قبل آماده شده البته در خوش‌‌بینانه(همان احمقانه!)ترین حالت این‌ها اتفاقی بوده و جنون آنی...به سالن همایش و نمایشگاه شهدا که حمله می‌شودبچه‌ها تازه رگ غیرت‌شان به جوش می‌آید. در دست‌نوشته‌ها آمده دانشجو بیدار است انقلاب پایدار است.... هر چه نباشد ما مرد بحران‌هاییم
پیام آقا روح الله برای تشکیل بسیج دانشجو طلبه را ورق می زنم، ...اگر برکشوری نوای دل‌نشین تفکر بسیجی طنین‌انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهان‌خواران از آن دور خواهد شد والا باید هر روز منتظر حادثه بود....عرق شرم بر پیشانیام می‌نشیند000
***
چشم کفتار عداوت به زمین خوردن ماست
جمله موجیم که آسودن ما مردن ماست
دم فرو بسته مپرسید چه بر جا مانده است
»همه ی ما« علمی هست که بر پا مانده است
دست داریم و به کف دشنه نداریم، چرا؟
آب داریم و لب تشنه نداریم چرا؟
آن که بر نیزه کند جلوه سر ماست ببین!
زیر پا نیست، فرای همه سرهاست ببین!
ای برون رفته ی از قافله ی عشق، بیا
تو نترس از ره پر غائله ی عشق، بیا
باید این راه پر از غرش شیران بشود
راه، سرمست ز پافنگ دلیران بشود
هر که در بند زمان است بماند بی ما
هر که پا بسته ی خانه است بماند بی ما


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 15 بازدید
    دیروز: 1 بازدید
    کل بازدیدها: 144200 بازدید
  • شماره 5

  • امام مستضعفین(شماره5)
    سرمقاله(شماره5)
    مستضعفین کجا از خود بگویند ؟(شماره 5)
    نان، عشق، مسجد!(شماره 5)
    زیر کرسی یا پای شومینه؟ مسئله این است!(شماره 5)
    شب یلدا و خوش قلب ترین آدم دنیا(شماره5)
    شعر مستضعفین(شماره 5)
  • شماره 4

  • امام مستضعفان(شماره4)
    سرمقاله(شماره 4)
    آناتومی اعتراض یا وقتی جنبش بیمار شد(شماره4)
    مارمولک و حق مسلم ما !!(شماره4)
    جبهه مستضعفین(شماره 4)
    شعر مستضعفین(شماره 4)
  • شماره 3

  • امام خمینی(شماره3)
    سرمقاله (شماره3)
    این جماعت پخمه! این جماعت گستاخ!
    بیانیه تحلیلی در نقد عملکرد شورای شهر تهران (شماره3)
    اخبار (شماره3)
    میرویم‌ تا خط‌ امام بماند...(متن ادبی شماره3)
  • شماره2

  • امام خمینی و سرمقاله (شماره2)
    از انجمنی بسیجی تا بسیجی انجمنی(مقاله شماره2)
    تشنگان قدرت ، آیا برای خدمت ؟!( مقاله شماره 2)
    کاخ مسئولین (خاطره شماره2)
    یادگار همه اعصار (شعر شماره2)
    اخبار (شماره2)
  • شماره 1

  • سرمقاله (شماره اول)
    جنبش پخمگی (شماره اول)
    من اخلال‏گرم(شماره1)
    خودکشی در جانماز (شماره اول)
    اخبار(شماره 1)
  • درباره من
  • این جماعت پخمه! این جماعت گستاخ! - نشریه دانشجویی مستضعفین دانشگاه تهران
    نشریه دانشجویی مستضعفین
  • لوگوی وبلاگ من
  • این جماعت پخمه! این جماعت گستاخ! - نشریه دانشجویی مستضعفین دانشگاه تهران
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • مطالب بایگانی شده
  • شماره 1
    شماره 2
    شماره3
    شماره 4
    شماره 5
    شماره 6