سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | شناسنامه | پست الکترونیک | پارسی بلاگ
اوقات شرعی

امام مستضعفین(شماره5) (سه شنبه 85/10/19 ساعت 12:2 صبح)
 درباره مشروعیت حرفهاى زیادى زده مى‏شود، بنده هم از این حرفها بلدم؛ اما حقیقت قضیه این است که اگر ما دنبال عدالت نباشیم، حقیقتاً من که این‏جا نشسته‏ام، وجودم نامشروع خواهد بود؛ یعنى هرچه اختیار دارم و هرچه تصرّف کنم، تصرّف نامشروع خواهد بود؛ دیگران هم همین‏طور. ما براى عدالت و رفع تبعیض آمده‏ایم.

مقام معظم رهبری

 


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • سرمقاله(شماره5) (سه شنبه 85/10/19 ساعت 12:0 صبح)

    مگر مسلمانان جهان فاجعه ی قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه های مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز قتل عام زائران خانه ی خدا را فراموش میکنند؟مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی مبدل شده اند ، که از یک طرف اسلام اشرافیت،اسلام ابوسفیان،اسلام ملاهای کثیف درباری،اسلام مقدس نماهای بیشعورِحوزه های علمی و دانشگاهی ،اسلام ذلت و نکبت ،اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و در یک کلام " اسلام آمریکایی" را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش آمریکای جهان خوار میگذارند

    امام خمینی(29تیرماه 67سالگرد کشتار مکه)

     

    یکم: هنوز دیر زمانی از جنایات سران کافر کشور های عربی و در راس آنها خاندان کثیف آل سعود در مراسم حج نگذشته است ،جنایتی که به قطع چندین ساله ی روابط ایران  با رژیم سعودی منجر شد(هرچند حضرت امام در اواخر حیات طیبه شان و بر اساس مصلحت وحدت اسلامی دستور به تلاش برای از سرگیری حج دادند...)

     و هنوز ملت های مسلمان و آزاده(شیعه و سنی)خشمگینِ وقاحت عالم نمایان وهابی در حمایت از رژیم صهیونیستی و صدور فتوای نفرین حزب الله توسط ملاهای آمریکایی رژیم آل سعود هستند و هنوز امت مسلمان داغدار همکاری امیران فربه عرب با اشغالگران عراق و افغانستان است و...

    دوم : خبر بسیار ساده بود؛38 نفر از مفتیان وهابی(فرقه ای کم تعداد ولی زرسالار)حکم به حلیت خون شیعه داده اند!

    سوم:حیفم می آید جز پیام تیرماه 67 امام به مناسبت کشتار خونین مکه چیزی بنویسم ..."آری ،در منطق استکبار جهانی هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد ،و "مفتی"ها و مفتی زادگان این نوادگان "بلعم باعورا"ها ،به قتل و کفر او حکم خواهند داد...آیا این حرکات برای جهان اسلام شرم آور نیست ؟و تماشا چی شدن گناه و جرم نمی باشد ؟آیا از مسلمانان کسی نیست تا به پا خیزد و اینهمه ننگ و عار را تحمل نکند؟!"

     

     در زمانی که منفعت استکبار در جنگ طایفه ای مسلمانان است و اسلام –این تنها راه نجات مستضعفین تاریخ-را خطر اختلافات مذهبی تهدید میکند .وچه در لبنان و چه درعراق و چه در افغانستان و در هرجایی که تمدن جهانخوار لیبرال دموکراسی برای حضور وحشیانه ی خود احتیاج به فتنه ی داخلی دارد این فتوا از جانب مفتیان نامسلمان آل سعود چه معنایی بیش از سر در آخور آمریکا داشتن می دهد؟

    چهارم: امروز به واقع بزرگترین سد راه آرمان جهانی اسلام شکم های بر آمده ی امرای سفاک وهابیست که یک روز با تولید طالبان آمریکایی و روز دیگر با دامن زدن به اختلاف میان برادران شیعه و سنی مراتب سر سپردگی خود را به تمدن سرمایه داری و کثیف لیبرال دموکراسی نشان می دهند و راه نجات منافع خویش را در ترویج اسلام آمریکایی که حضرت امام بارها نسبت به آن هشدار دادند ،می بینند.

    پنجم :بیهوده نیست که منفعت وهابیت زر سالار و آمریکای مستکبر با هم گره بخورد آنجا که امام پس از ادای احترام به تمام معتقدین مذاهب اسلامی در پیام

    خود آرمان انقلاب اسلامی کشور شیعی ایران را این

    گونه تبیین می کند :

    "البته ما این واقعیت و حقیقت را درسیاست خارجی و  بین المللی اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه ی جهان خواران بوده و هستیم .حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ میگذارند ،از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم.ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم ،سرمایه داری و کمونیزم درجهان هستیم.ما تصمیم گرفته ایم ،به لطف و عنایت خداوند بزرگ،نظامهایی را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم؛و نظام اسلام رسول الله –صلی الله علیه و آله –را در جهان استکبار ترویج کنیم."

    ششم:...و اسلام رسول الله آن چیزیست که خادم الحرمین و دیگر همتایان نامسلمانش از آن هراسانند که چنین شتابزده فتوای قتل شیعه سر میدهند .البته فهم امت های اسلامی و جوانان جهان اسلام اعم از شیعه و سنی بارها اثبات شده و اعتراضات گسترده ی غیرت مندان اهل سنت به مواضع  جانبدارانه  از صهیونیزم توسط رژیم های عربی منطقه در جریان جنگ بیست و سه روزه ی لبنان آخرین گواهی بر این مدعاست  و مگر چقدر میتوان در برابر ملتهایی که زخم ذلت های بیشمار

    ادامه از سرمقاله

    سرانش او را آزار میدهد ایستاد؟(و صد البته که جهان تشیع حساب برادران سنی خود را از فرقه ی وهابیت جدا میداند)

    هفتم :امرای جنایتکار منطقه میدانند روزی آن گونه که امام راحلمان فرمود"ان شاالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمریکا و آل سعود بر طرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد ،و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نا اهلان و نامحرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد"

    گروهک وهابیت و اربابان آمریکایی آن حق دارند از امتی بترسند که استضعاف خود و استکبار آنها را تاب نمی آورد و فریاد حمایت از مظلومان جهان سر میدهد. حق دارند از شیعه ای بترسند که نماینده ی رهبرش در لبنان بزرگترین ارتش دنیا را به خون کشید و مرجعش در عراق مانع اصلی توطئه ی شوم جنگ های مذهبیست.

    هشتم: امرای وهابی حق دارند این گونه بترسند از امت شیعه ای که آرمان رهبر فقید و ولی امر زنده اش حکومت جهانی اسلام است و بیهوده نیست که ما، مقام معظم رهبری نظام را ،ولی امر مسلمین جهان، می نامیم.

    نهم:و حیف از همین معدود کلماتی که جز کلام خمینی کبیر در این مقاله نگاشته ام،آنجا که آن پیر فرزانه می فرماید:...واز خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه ی مسلمین ،که از کلیساهای جهان ناقوس مرگ آمریکا و شوروی را به صدا در آوریم. مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتی از این برزخ بی انتهایی که انقلاب اسلامی ما برای همه ی جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادی کنند ؛ و آوای آزادی و آزادگی را در حیات و سرنوشت خود سر دهند و بر زخمهای خود مرهم گذارندکه دوران بن بست و نا امیدی و تنفس در منطقه ی کفر به سر آمده است....و پرده ی کعبه را که به دست نامحرمان نجس آمریکا و آمریکا زاده ها آلوده است را با اشک چشم خویش شستشو خواهیم داد"

     


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • مستضعفین کجا از خود بگویند ؟(شماره 5) (دوشنبه 85/10/18 ساعت 11:58 عصر)

     

    فقر و استضعاف به طور طبیعی انسان را به انزوا می کشد. انزوای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و... انسان فقیر در نتیجه ی کمبود و فقر نسبت به سایرین احساس خودکم بینی می  کند. از سویی به خاطر محروم ماندن از آموزش و فرهنگ و در نتیجه استضعاف فرهنگی احساس بی سوادی و کم بود و نادانی می نماید. از سمتی دیگر به خاطر آسیب های اجتماعی که به تبع فقر گریبان گیر این گروه می شود انگشت اتهام ها در جامعه به سمت این قشر نشانه می رود و در جامعه نیز پرخطا شمرده می شوند.

    در نیتجه ی همه ی این موارد فقرا و مستضعفین در جامعه جایگاه اجتماعی خود را از دست می دهند و کوچک شمرده می شوند و از سویی خود با احساس خودکم بینی مواجه می شوند. در نتیجه نه تنها حضور فعال و تاثیر گذار در جامعه را از دست می دهند و از حضور در نهادها و سازمان ها و گروه های تاثیر گذار محروم می شوند، که شجاعت و اعتماد به نفس و توان برای بیان مشکلات و معضلات خود را نمی یابند.

    از منظری دیگر دغدغه ی معیشت آن چنان وقت و توانایی های آن ها را به خود مشغول  می کند که مجال حضور در عرصه های دیگر زندگی به ویژه عرصه ی اجتماعی را نمی یابند. از وجهی دیگر به خاطر نیاز به سایرین و توان گران و ... مجبورند برای به خطر نیفتادن هستی خویش در مقابل توان گران و مرفهان و ظالمان و مستکبران و طاغوت های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سکوت کنند.

    به تعبیر اول مقتدای عدالت خواهان و آزادی خواهان جهان، امام علی (علیه السلام): «تقتمحه العیون و تحقره الرجال » فقیر در نزد مردم کوچک و بی ارزش جلوه می کند و مردم او را تحقیر می کنند.  « الفقیر ینسی و المقل غریب فی بلدته» فقیر فراموش می شود و در شهر و محل خود نیز غریب و گم نام است. « الفقیر حقیر لا یسمع کلامه و لا یعرف مقامه » فقیر حقیر شمرده شده ای است که به سخنانش گوش فرا نمی دهند و مقام و منزلتش را به رسمیت نمی شناسند.. « ان الفقر مذحله للنفس ، مدحشه للعقل ، جالب للهموم » فقر خوارکننده ی نفس، لرزاننده ی عقل و دامن زننده به نگرانی هاست « القله ذله و الحرمان خذلان ، من افتقر فی الدنیا حزن » کم داری ذلت است و محرومیت بدون آن که فقیر شد در دنیا محزون می گردد.»الفقر یخرس الفطن« فقر  انسان زیرک را در استدلال و مطالبه ی حقش لال می کند و با مشکل مواجه می سازد.»من استغنی کرم علی اهله و من افتقر هان علیهم«بی نیازها در میان نزدیکان و اهل خویش عزت و آبرو می یابند و آن که فقیر شد در نزد آنان خوار می شوند..

    ٭٭٭

    ازسویی صاحبان زر و زور و تزویر یا همان توان گران و رفاه زدگان و مرفهین بی درد بر پایه ی توان حاصل از قدرت و ثروت خویش و منزلت اجتماعی حاصل از تمکن و تکاثر خود توان و شجاعت و تهور و اعتماد به نفس برای حضور در اجتماع دارند و از سویی جامعه نیز در نتیجه ی دور افتادن از تعالیم پیامبران و غرق شدن در گرداب غفلت سنتی و مدرن (تجدد) برای آنان شان و منزلت قائل شده است.

    در نتیجه قشر مرفه و توانگر علاوه بر این که خود هیچ گونه ترسی به دلیل بی نیازی و اغناء در طرح مطالبات خود ندارد، به دلایلی که گفته شد، به راحتی صاحب تریبون می گردد.

    از سویی به علت تمکن خود آن ها نیز می توانند تریبون های جدید برای خود ایجاد کنند  یا حتی تریبون های موجود در جامعه را به نفع خویش مصادره کنند. روزنامه ها و مجلات، تلویزیون ها و رادیوها، بیلبوردها، سینماها و... همه خواسته یا ناخواسته در خدمت آنان قرار می گیرد. آماری که از سیطره ی مافیای جهانی قدرت و ثروت به ویژه یهود بر رسانه ها ی مکتوب و تصویری و اینترنت منتشر می شود، خود گویای همه چیز است. در سطح داخلی نیز همه ی این ها مشخص و واضح است. اگر خود مسئولان رسانه ها وابسته به باندهای قدرت و ثروت و توان گران جامعه نباشند، به صورت طبیعی در دست گرفتن تریبون در هر سطح و صورتی که مد نظر باشد احتیاج به تمکن مالی و سیاسی دارد. 

    نتیجتا فقرا و مستضعفان هیچ تریبونی در جامعه نمی یابند و از سویی تریبون ها نیز در دست کسانی قرار می گیرد که خود طعم فقر و استضعاف را نچشیده اند. که به تعبیر حضرت روح الله:«تنها آن هایی تا آخر خط با ما هستند که طعم فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.»

    ٭٭٭

    جنبش دانشجویی به سبب ماهیت آن و تاثیرگذاری آن در جامعه تریبونی برای بیان تفکرهای مختلف است. تفکر اسلام گرایی، چپ گرایی ، لیبرالیسم و... که هر یک به نوعی در دوره ای از تاریخ از تریبون جنبش دانشجویی به جامعه ارائه شده اند . جنبش دانشجویی در کانون الهام بخشی جامعه قرار دارد. تفکرات متفاوت با چنبره زدن بر جنبش دانشجویی و وابسته کردن آن به خود همواره آن را به تریبونی وابسته برای بسط نظریات خود تبدیل کردند. از سویی توانگران و مترفان نیز بیکار نماندند و با وابسته سازی این جنبش اجتماعی به خود علاوه بر منحرف کردن آن ها از بازگشت به اصل و فطرت خویش که همان آرمان خواهی و عدالتخواهی در سنین جوانی است این جنبش را به تریبون خویش بدل کرد و در برهه ای در کشور ما نیز جنبش دانشجویی به سمت شعارهای سرمایه داری و لیبرالی روی آورد. که رگه های مرده ای از آن هم اکنون نیز در دانشگاه ها موجود است. از سویی با ایجاد یک جریان وابسته و انحرافی عدالتخواه چپ تلاش در جلوگیری از بازگشت جنبش دانشجویی به سمت عدالتخواهی مبنایی و اسلامی نمود، که به طور کلی در جامعه ی اسلامی ایران طرد شد، و اکنون نیز با احیای جریان مضحک نوعی چپ سرمایه داری تلاش در ادامه این انحراف دارد.

    جنبش دانشجویی بهترین فرصت برای ایجاد تریبون برای مستضعفین و پی گیری مطالبات بر زمین مانده ی آن هاست. که در بهترین دوره ی سنی به علت جوانی و عدم فزونی تعلقات و وابستگی ها امکان پی گیری دارد. دانشجو خود را وامدار کسی نمی داند که بترسد لذا بی محابا می تواند به مستکبرین و طاغوت های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بتازد. نمونه های این حرکت در دانشگاه های ما از دیرباز موجود بود و بعد از پیام 6/8/81 مقام معظم رهبری به جنبش دانشجویی برای پی گیری عدالت پر رنگ تر شد. و این امر امکان پر رنگ تر شدن دارد و فرا تر از امکان یک تکلیف است. فراتر از تاکیدات مکرر رهبر انقلاب در این زمینه ، در متون مرجع دینی ما نیز بر این تکلیف برای دانایان و عالمان که جنبش دانشجویی یکی از مصادیق آن است آمده است چنان که امام علی (علیه السلام) می فرماید :اخذالله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم«خدا از اگاهان پیمان گرفته است، که در برابر بی عدالتی های زمانه( سیری ظالمان و گرسنگی مظلومان) سکوت نکنند.

    از همه مهم تر فرمایش حضرت حق تعالی در قرآن است که شعار نشریه مستضعفین قرار گرفته است:«ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفیمن»«شما را چه شده است که در راه خدا و مردان و زنانی که مورد استضعاف و محرومیت تحمیلی قرار گرفته اند و از خدا می خواهند که از زیر یوغ ظالمین رها شوند و از خدا درخواست سرپرست و یاری کننده می خواهند مجاهده نمی کنید؟»


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • نان، عشق، مسجد!(شماره 5) (دوشنبه 85/10/18 ساعت 11:56 عصر)

     

    ٭خیلی با عجله وارد دانشکده شدم . پله ها را نفس نفس زنان می آمدم که ناگهان در بین راه صدایی مرا متوقف کرد . به دنبال منبع صدا چرخیدم . یکی از بچه ها بود . یک کارت دعوت به دستم داد .البته تمام محتوای کارت را خودش برایم گفت : شنبه ، جشن عقد سید علی، مسجد دانشگاه تهران . یادت نره ، حتما بیا .

    ٭پدرم به منزل آمد . استوانه قهوه ای رنگ در دستش نظرم را جلب کرد . پرسیدم این چیه ؟ آن را به دستم داد . بازش کردم . طومار چرمین که بر روی آن دعوت عروسی دختر خانم یکی از آقایان در هتل ... حک شده بود .

    ٭همان جا بین پله ها کارت را بازکردم و شروع کردم خواندن : « فضا آکنده از عطر یاس / فرشتگان در آمد و شد ... » بنده خدا راست می گفت : « شنبه ساعت 5/3 ، مسجد دانشگاه ».

    ٭جمعه عصر سید از آسایشگاه جانبازان شیمیایی و قطع نخاع رفته بود . دعوتشان کرده بود برای جشن . تماس گرفت مرا هم دعوت کند اما نه برای جشن برای  آماده کردن مقدمات سفره عقد ! : « راستی فانوس امانی جایی سراغ داری ؟ » تنها موردی که به ذهنم رسید فانوس های نفتی و سیاه هیئت مان بود ، دکور سفره عقد حل شد ، اما بوی نفتش چه می شود !

    ٭ساعت 3 به مسجد رسیدم . دو سه تا از برادران دانشکده برای تهیه وسایل و خرده ریزها  و سه تا از خواهران هم برای تزیین و طراحی سفره عقد آمده بودند . آماده سازی مسجد تا نیمه های شب طول کشید . بقیه کار هم به فردا صبح موکول شد .

    ٭شنبه نزدیک ظهر می رویم بازار . زنگ می زنیم خانم آقا سید کم و کسری ها را بگویند. می گویند عروس خانم سر کلاس هستند ، آخه یکی از واحدهای درسی شان داشته حذف می شده . با عصبانیت / خنده تلفن را قطع می کنم و به سلیقه خودمان اعتماد می کنیم .

    ٭وقت  نماز ظهر است . بچه ها حول حولکی مسجد را  تر و تمیز می کنند برای اقامه نماز جماعت . عکس العمل نمازگزاران بعد از دیدن سفره عقدی که جلوی محراب بین قسمت براداران و خواهران پهن شده است دیدنی است . در جواب آن هایی که آهسته در گوش هم سوال می کنند : « اینجا چه خبر است ؟ » بلند می گویم : « جشن عقد دو تا از دانشجویان دانشکده مان است . »

    ٭« جفتشان دانشجو بودند . مراسم عقدشان هم در یکی از مساجد جنوب شهر تهران بود.» بغضم می گیرد ، پرونده شهدای دانشکده را باید بست ...  همه اش تقصیر حسن باقری بود...

    ٭کم کم ساعت 5/3 می شود . تقریبا هیچ کس تصور دقیقی از شروع و نحوه اداره جلسه ندارد . مجری  برنامه ریز مراسم را می خواهد . می روم که برنامه را از داماد بپرسم . عروس و داماد غیبشان زده است . همه دنبالشان می گردند.

    ٭خودمان برنامه را شروع می کنیم . تقریبا همه کسانی که در جشن شرکت کرده اند خودشان را میزبان و مسئول هماهنگی و تدارکات برنامه می دانند .

    ٭ماشین وارد صحن مسجد می شود . عروس و داماد که رفته بودند سر و وضعشان را مرتب کنند، از ماشین پیاده می شوند . چند تا از بچه ها که متوجه حضورشان می شوند سعی می کنند دور و بر آن ها را شلوغ کنند ناگهان یکی از بچه ها فریاد می زند : « سید علی برگرد ، دوباره با ماشین بیا ، دوربین واحد مرکزی خبر هم می خواد فیلم بگیره . » سید صحنه را دوباره تکرار می کند . بعضی ها که حسابی گیج شده اند ، می خواهند دست بزنند که با صدای هیس !! دیگران مواجه می شوند .

    ٭ساعت 11 شب، دو روز قبل عقد سید، با موتور از نزدیک تالار می گذرم. دیس های جوجه کباب و باقالاپلو دست نخورده درون کیسه های زباله ریخته می شود . آخر دیگر جشن عروسی تمام شده است و کاگران تالار باید هرچه سریعتر تالار را تمیز کنند و خودشان را از نیاوران به خانه هایشان برسانند .

    ٭ساعت 3:30 مسجد دانشگاه، از چند تا از بچه ها می خواهم که پذیرایی را شروع کنند . شرح وظایفشان را تند تند برایشان می گویم : « جلوی هر مهمان تازه وارد اول یک پیش دستی می گذارید و بعد هم شیرینی و شیر کاکائو را تعارف می کنید ، همه پذیرایی همین است ! »

    ٭مسیرم را به طرف تالار منحرف می کنم . به کارگری که مسئول خالی کردن غذاهای درجه یک و دست نخورده به درون سطل آشغال است می گویم : « لااقل این غذاهای دست نخورده را در ظرف های یک بار مصرف بریزید و بدین به بدبخت بیچاره ها! » بدون اعتنا به حرفهایم پوزخندی می زند و بعد با لحنی جدی می گوید : « الآن ساعت 5/11 شب است . من باید خودم را برسانم رباط کریم . فردا صبح ساعت 7 هم باید محل کارم باشم . » با خودم گفتم که این بنده خداهم تقصیری نداره خودش هم یک کارگر ساده بیشتر نیست!

    ٭هر طرف غلط می زنم خوابم نمی بردمگر صدای دوبس دوبس زنده(یا به قول بچه ها یبس یبس) مراسم عقد دختر همسایه پشتی مان می گذارد؟ خدا می داندچه قدر پول داده بودند که ماشین های دهه 1950 را از موزه کرایه کنند؟

    ٭هوا تاریک شده است . یکی از بچه ها بلند می شود و اذان می گوید . مهمانان و میزبانان و آقای داماد به نماز جماعت می ایستند . بین دو نماز آقای محمدیان مسئول نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها از این حرکت استقبال می کند و دانشجویان را تشویق می کند که ان شاء الله از این به بعد روزی یکی دو تا از این مراسم ها در مسجد دانشگاه تهران داشته باشیم .

     

     

     


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • زیر کرسی یا پای شومینه؟ مسئله این است!(شماره 5) (دوشنبه 85/10/18 ساعت 11:53 عصر)
     خاطره ی اولین روزهای آشنایی در خوابگاه، تنها، به دور از ننه و بابا(!)، در فضای کاملا جدید و روشدن حکایت های زندگی بچه ها در لابه لای صحبت های شان  برای من بسیار شگفت أور بود. بعضی از یک زندگی متوسط پایین شهری دوستان شان و قیاس آن با زندگی متوسط بالا شهری حسابی می گریستند! من می گفتم:«یعنی واقعا شما این ها را نمی دانید؟» و آن ها می گفتند:«یعنی واقعا این طور زندگی ها هم وجود دارد؟» ومن جواب می دادم: «تازه این که چیزی نیست...» راستش را بخواهید من که آن ها را معذور می دانستم و بیشتر خود را مقصر. من و امثال من که از بطن یا جوار محرومیت- به هر حال یا محرومیت دیده و یا محرومیت چشیده- هستیم. اولا نتوانستیم به آن ها بفهمانیم که اولا فقر وجود خارجی دارد. دوما بسیاری مثل من و هم طبقاتی های من دچار درد بی دردی شدند. حکایت آن پیرمردی بودیم که با فرزندانش در هوای برفی زمستان برای جمع آوری هیزم به صحرا می روند و و پس از رجعت پیرمرد در فضای گرم و نرم کرسی با خود می گوید:« هوا که خیلی خوب است!» از وجود فرزندش در آن شرایط غافل می شود. بله دانشجوی عزیز هوا خوب است اما در این جا! نه مناطق مستضعف نشین و یا همین پایین شهر تهران! گروه دیگری از دوستان که حس هم دردی شان فقط به دیدن فیلمی رمانتیک و گویای حال محرومان و یا خواندن یک رمان در این مورد محدود می شود! حداکثر تاسفی و البته خوب های شان گریه ای بدون چروکی بر صورت مبارک شان. چند قطره ای را نثار حال زار مستضعفین می کنند. حکایت فردی است که در خانه ای مجلل در شب سرد زمستان پای شومینه ی بی نوابیان ویکتورهوگو می خواند و برای کوزت و ژان والژان سخت می گریست. در همین حال در خانه اش را می زنند و او به فقیر پشت در می گوید:«بو گم شو! چرا مزاحم نوع دوستی من می شوی؟» فرقی نمی کند حالا زیر کرسی هستیم یا شومینه هر دو سرو ته یک کرباس!
  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • شب یلدا و خوش قلب ترین آدم دنیا(شماره5) (دوشنبه 85/10/18 ساعت 11:52 عصر)
     smsها شروع شد:

    -بیا ای دل کمی وارونه گردیم، برای هم بیا دیوونه گردیم، شب یلدا شده نزدیک عید است، برای هم بیا دیونه گردیم! پیشاپیش یلدات مبارک!

    -عمرتون ١٠٠ شب یلدا، دلتون قد یه دنیا ، توی این شب های سرما، یادتون همیشه با ما. یلدات مبارک!

    -٥شنبه شب جایی برنامه نریز مراسم داریم...دارم جوجه ها رو می شمارم می ترسم از قلم بیفتی!

    شب یلدا آمد و البته رفت. در حالی که آن شب  مجری تلویزیون توضیح می داد که امشب یک دقیقه از شب های دیگر سال طولانی تر می باشد. به همین دلیل صبح خورشید یک دقیقه دیرتر طلوع می کند، پس قدیمی ها دور هم جمع می شدند و فال حافظ می گرفتند و انار و آجیل و هندوانه می خوردند. تا این که یک دقیقه تاریکی را نفهمند.... ولی در همین حال پدر خانواده کانال تلویزیون را عوض کرد، هر کانالی می زد آجیل های رنگارنگ و انارهای قرمز را نشان می داد. سریع تلویزیون را خاموش کرد، نکند بچه ی خانه اش هوس کند. آخر این شب لعنتی شب آخر ماه است. پدر خانواده حقوق نگرفته، بعد هم اگر بگیرد باید نصفش را به صاحب خانه بدهد. پدر خانه در فکر بود که کودکش گفت:« بابا شب یلدای ما کیه؟» بابا به پت پت افتاد «عزیزم امشب!» و بعد با خجالت و عصبانیت رفت که بخوابد. صدای بچه هنوز هم می آمد این بار به سراغ مادر رفته بود: «پس چرا ما آجیل نمی خوریم؟» مادر گفت:«برو مشقاتو بنویس می خوایم بخوابیم!» بچه گفت:«فردا که تعطیله من آجیل و انار می خوام» پدر در همان حال در اتاق خواب دراز کشیده بود با خود فکر می کرد. امشب برای همه یک دقیقه بیش تر خوش گذشت ولی برای من بیش تر از یک عمر بد گذشت. شب طولانی بود...با بغض و ناراحتی خوابید ولی مسئولان صداوسیما و متولیان امور فرهنگی خیلی با ذوق و راحت از بیلان کار سنگین آن شب خوابیدند. چون نقش خودشان را در تبدیل فرهنگ ما از فرهنگ انقلابی و اسلامی به فرهنگ بی خیالی(همان هپروتی خودمان!) خوب بازی کردند...

    هنوز این متن را تمام نکرده بودم که sms های بعدی رسید:

    -شما خوش قلب ترین با کلاس ترین آدم روی زمین هستی...(اینم هندونه ی شب یلدا، خودت بذار زیر بغلت)

    - همه ی شب ها بلندترین شب، برای کسی که سرپناهی ندارد! برای یه آواره ی فلسطینی یا یک کودک عراقی و حتی یک کارتن خواب در دولت اسلامی...

    شوکه می شوم. می رسم خانه و ....بعداز ظهر جمعه می شود و یک دور به متنی که برای نشریه در مورد شب  یلدا داده ام فکر می کنم. راستش را بخواهید دیشب ماهم خوب خوابیدیم (البته احتمالا بعد از خوردن سنت لایتغیر و جزو اوجب واجبات پلو و ماهی!) و اصلا فکر نکردیم که می شود کاری کرد می شود دغدغه داشت. می شود..

    در این فکرها هستم ناگهان Sms دیگری می آید.

    و اما مستضعفان را ضایع کردید و با سکوت تان آن ها را به بندگی کشندگان تسلیم کردید. خطبه منی امام حسین... اول ذیحجه آغاز چله ی حسینی گرامی باد...

    -به یلدایی ترین مسافر تاریخ، یلداتون خوش باد!


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • شعر مستضعفین(شماره 5) (دوشنبه 85/10/18 ساعت 11:51 عصر)

     ای‌ خداوند!
    به‌ علمای‌ ما مسوولیت
    و به‌ عوام‌ ما علم‌

    و به دینداران ما دین
    و به‌ مومنان‌ ما روشنایی‌ و به‌ روشنفکران‌ ما ایمان‌
    و به‌ متعصبین‌ ما فهم‌ و به‌ فهمیدگان‌ ما تعصب
    و به‌ زنان‌ ما شعور و به‌ مردان‌ ما شرف‌
    و به‌ پیران‌ ما آگاهی‌ و به‌ جوانان‌ ما اصالت
    ‌و به‌ اساتید ما عقیده‌ و به‌ دانشجویان‌ ما نیز عقیده
    ‌ و به‌ خفتگان‌ ما بیداری‌ و به‌ بیداران‌ ما اراده
    و به نشستگان ما قیام‌ و به‌ خاموشان‌ ما فریاد
    و به‌ نویسندگان‌ ما تعهد و به‌ هنرمندان‌ ما درد و به‌ شاعران‌ ما شعور
    و به‌ محققان‌ ما هدف‌ و به مبلغان ما حقیقت
    و به‌ حسودان‌ ما شفا و به‌ خودبینان‌ ما انصاف‌
    و به‌ فحاشان‌ ما ادب‌
    و به‌ فرقه‌های‌ ما وحدت‌
    و به مردم ما خود آگاهی
    و به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصمیم‌ و استعداد فداکاری‌ و شایستگی‌ نجات‌ و عزت‌ ببخشا.
    خدایا: خودخواهی را چندان در من بکُش ، یا چندان برکش
    تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم.
    خدایا: به مذهبی ها بفهمان که:
    آدم از خاک است.
    بگو که:
    یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده غیبی،
    در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت.
    و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید ، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.

    دکتر علی شریعتی (نیایش)


  • نویسنده: نشریه دانشجویی مستضعفین

  • نظرات دیگران ( )

  • بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 15 بازدید
    دیروز: 22 بازدید
    کل بازدیدها: 144222 بازدید
  • شماره 5

  • امام مستضعفین(شماره5)
    سرمقاله(شماره5)
    مستضعفین کجا از خود بگویند ؟(شماره 5)
    نان، عشق، مسجد!(شماره 5)
    زیر کرسی یا پای شومینه؟ مسئله این است!(شماره 5)
    شب یلدا و خوش قلب ترین آدم دنیا(شماره5)
    شعر مستضعفین(شماره 5)
  • شماره 4

  • امام مستضعفان(شماره4)
    سرمقاله(شماره 4)
    آناتومی اعتراض یا وقتی جنبش بیمار شد(شماره4)
    مارمولک و حق مسلم ما !!(شماره4)
    جبهه مستضعفین(شماره 4)
    شعر مستضعفین(شماره 4)
  • شماره 3

  • امام خمینی(شماره3)
    سرمقاله (شماره3)
    این جماعت پخمه! این جماعت گستاخ!
    بیانیه تحلیلی در نقد عملکرد شورای شهر تهران (شماره3)
    اخبار (شماره3)
    میرویم‌ تا خط‌ امام بماند...(متن ادبی شماره3)
  • شماره2

  • امام خمینی و سرمقاله (شماره2)
    از انجمنی بسیجی تا بسیجی انجمنی(مقاله شماره2)
    تشنگان قدرت ، آیا برای خدمت ؟!( مقاله شماره 2)
    کاخ مسئولین (خاطره شماره2)
    یادگار همه اعصار (شعر شماره2)
    اخبار (شماره2)
  • شماره 1

  • سرمقاله (شماره اول)
    جنبش پخمگی (شماره اول)
    من اخلال‏گرم(شماره1)
    خودکشی در جانماز (شماره اول)
    اخبار(شماره 1)
  • درباره من
  • شماره 5 - نشریه دانشجویی مستضعفین دانشگاه تهران
    نشریه دانشجویی مستضعفین
  • لوگوی وبلاگ من
  • شماره 5 - نشریه دانشجویی مستضعفین دانشگاه تهران
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • مطالب بایگانی شده
  • شماره 1
    شماره 2
    شماره3
    شماره 4
    شماره 5
    شماره 6